انسان هایی از جنس طلا
گاهی اوقات هم هستن که مشتری هایی میان که آدم نمی دونه از مظلوم بودنشون احساس عذاب وجدان بهش دست بده یا خوشحال باشه؟ وقتی قیمت واریزی را بهشون میگی و بدون یک ساعت چونه زدن کمی فکر میکنند و مجددا قیمت را میپرسن و بعد بلند میشن میرن که واریز کنن حس میکنی داری سرشون کلاه میذاری چون عادت نداری کسی بدون چونه زدن قیمت را قبول کنه. اونم قیمتی که ثابته و از نظام مهندسی مشخص میشه! مشتری هایی مثل آقای پیری که روبه روی من پاهاشو روی هم انداخته و آروم منتظره تا نقشه اش آماده شه. هرچند نوبتش دیروز بود و ما نتونستیم دیروز کارو بهشون تحویل بدیم ولی بازم بدون گله و شکایت و داد و فریاد از این تاخیر فقط نشسته و منتظره و هر ایرادی هم که نقشه اش داره بدون چونه زدن فقط میگه هرجور خودتون میدونید و کار را به کاردان میسپاره. مردمانی روستایی که از خیلی از شهری هایی که ادعای فرهنگ میکنند باشخصیت تر هستند.