خاطرات یک عدد ماهی گلی

هرچیزی در زمان خودش رخ میدهد باغبان اگر باغش را غرق آب هم کند درختان خارج از فصل خود میوه نمی دهند

هرچیزی در زمان خودش رخ میدهد باغبان اگر باغش را غرق آب هم کند درختان خارج از فصل خود میوه نمی دهند

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

دارم برای رسیدن به چیزی تلاش میکنم! و در دعاهایم مدام آن را از خدا میخواهم! اما هر روز که میگذرد. هر لحظه. بیشتر شک میکنم. امیدم کمتر میشود. و از قلبم دورتر میشوم. 

شک میکنم به همه چیز

و دور میشوم از رویاهایم

دارم برای رسیدن تلاش میکنم اما 

شک میکنم هیچ وقت به آن برسم. ولی بیاد می آورم عزیز که گفت:

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل      اگر مراد نیابی به قدر وسع بکوشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۹
Baharchan

هرکسی تو زندگی یه فانتزی هایی داره که دوست داره با عشقش به اونا برسه!!! فانتزی هایی که تنهایی نمی شه بهشون تحقق بخشید! یکی از کوچک ترین و ساده ترین اما در عین حال یکی از موارد مورد علاقه ام به حقیقت پیوست! اون هم خیلی یک هویی! همون لحظه که دستم را محکم گرفته بود و با خودش میبرد داشتم فکر میکردم هی!!! این یکی از فانتزی های منه که داره عملی میشه اما...

 اما...

کسی که داشت اونو عملی میکرد بدون اینکه خودش بدونه برادرم بود!!! 

با خودم گفتم الان باید خوشحال باشم یا غمگین؟؟ از تحققش ذوق کنم یا از نبود کسی که باید باشه غمگین باشم؟؟

نمی دانم. تنها گنگ به دست های گره خوره مان نگاه کردم. و با خودم فکر کردم بلاخره تکلیف چیست؟ خوشحال باشم یا ناراحت؟


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۰
Baharchan

امروز صبح وقتی ساعت 5 از خواب پریدم و رفتم توی حیاط که هوایی بخورم صدای اذونو شنیدم و با خودم گفتم چقدر دلم میخواد با خدای خودم دردودل کنم.نشستم و با همون چشمای خواب آلود و نیمه باز شروع کردم به گفتن و گفتن و گفتن!!!از شکوه و گلایه و شکلایت شروع شد تا بعد نوبت رسید به همه چیزهایی که دلم میخواست. اونی که از همه مهم تر بود را خواستم. و خیلی محکم ازش خواستم که منو به آرزوهام برسونه. دلم نمی خواست بلند شم اما فکر کردم نماز خوندن الان چقدر دلچسب تر میتونه باشه. از هرچیزی که بگذریم باز هم حال و هوای درد و دل کردن با خدا یه چیز دیگست.یه چیزی که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.هیچ چیز. بهم اعتماد کن

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۳۰
Baharchan

یکی دیگر از جذابیت های محیط کار گوش دادن به حرف مشتری هایی ست که وقتی منتظر کارشون هستن با هم رفیق و تبدیل به بهترین مشاور امور مربوطه میشوند.هر اطلاعاتی که دارند و ندارند در اختیار هم میگذارند.برای همدیگر دردودل و همدردی می کنند و سعی در پیدا کردن راهی برای حل مشکل میکنند و اگر راهی پیدا نشد ریشه ی مشکل را موشکافانه پیدا و بعد سری تکان میدهند و دوباره سکوت میکنند!

یا جالب تر آنجاست که سعی عجیبی در یافتن یک نقطه ی کور آشنایی هستند مثلا فلانی که فلان جا فلان مغازه را داره و فلان سال فلان خونه رو ساخت چیکارتون میشه؟اونم جواب میده که توی یه روستا زندگی میکنیم!!! و نفر اول جواب میده واقعااااا بهش سلام برسون من یه سالی از کنار مغازه اش رد شدم!!!! شاید به این بهونه کمی به هم نزدیک شوند و بتوانند صمیمانه برای همین چند دقیقه صحبت کنند!!! و راحت تر آمار آبا و اجداد همدیگر را بیرون بیاورند!!!

آنجا که باشی میفهمی انسان ها چقدر از سکوت بیزارند! دوست دارند حرف بزنند حتی با غریبه ای که ممکن ست دیگر هیچ وقت همدیگر را نبینند! چقدر سکوت برایشان آزاردهنده ست و از آن بیشتر چقدر از انتظار فراری هستند! انتظار حتی برای ساعتی چقدر پیرشان میکند! و برای سریع تر گذشتن همین چند دقیقه چه راحت با هم سر صحبت را باز میکنند. اما میدانی؟ سکوت آنقدرها هم بد نیست

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۹
Baharchan

گاهی اوقات هم هستن که مشتری هایی میان که آدم نمی دونه از مظلوم بودنشون احساس عذاب وجدان بهش دست بده یا خوشحال باشه؟ وقتی قیمت واریزی را بهشون میگی و بدون یک ساعت چونه زدن کمی فکر میکنند و مجددا قیمت را میپرسن و بعد بلند میشن میرن که واریز کنن حس میکنی داری سرشون کلاه میذاری چون عادت نداری کسی بدون چونه زدن قیمت را قبول کنه. اونم قیمتی که ثابته و از نظام مهندسی مشخص میشه! مشتری هایی مثل آقای پیری که روبه روی من پاهاشو روی هم انداخته و آروم منتظره تا نقشه اش آماده شه. هرچند نوبتش دیروز بود و ما نتونستیم دیروز کارو بهشون تحویل بدیم ولی بازم بدون گله و شکایت و داد و فریاد از این تاخیر فقط نشسته و منتظره و هر ایرادی هم که نقشه اش داره بدون چونه زدن فقط میگه هرجور خودتون میدونید و کار را به کاردان میسپاره. مردمانی روستایی که از خیلی از شهری هایی که ادعای فرهنگ میکنند باشخصیت تر هستند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۵
Baharchan